گریه ی خدا
دوری از تو
┣▇ افسوس که دورم ▇▇▇▇▇═─



گریه ی خدا


 دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....

 

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......

رفتم گوشه ای نشستم ....

 

چند قطره اشک ریختم.....

 

و خوابم برد ...

صبح که بیدار شدم ....

 

مادرم گفت...

نمیدانی از دیشب تا صبح

 

چه " بارونی " می آمد ....!!




نظرات شما عزیزان:

مریـــــــــــــم
ساعت2:50---2 تير 1392
گفـــتــه بـــود پای رفـــتــــن نــدارم .......

راست میگفت ....

با سر رفـــــــت ....

منتظرتـــــم....


مهرک
ساعت14:08---31 خرداد 1392
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم،
ولی مثل همه‌ی شب‌های زندگی‌م، هیچ اتفاقی نیافتاد. همه خواب بودند، باران هم میومد و منم مثل همیشه تا صبح تنها نشستم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسبـهـ ـا : ✘ادامهـ مطلبـ✘

♥ نوشته شده در 23 / 3برچسب:گریه خدا,بارون,قهر باخدا, ساعت 11:58 توسط پیرمرد 1+19 ساله :



Design By : Bia2skin.ir